مهــــــــــــربان یار

گاه نوشته های مهــــــــربانی

مهــــــــــــربان یار

گاه نوشته های مهــــــــربانی

دختر ...


اوّلین صبح بعد از عروسى، عروس و داماد جوان با هم توافق کردند که آن روز در خانه را به روى هیچ‌کس باز نکنند.


ابتدا پدر و مادر پسر آمدند.

زن و شوهر (عروس و داماد) نگاهى به همدیگر انداختند، اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچ‌کدام در را باز نکردند.

  

ساعتى بعد، پدر و مادر دختر آمدند.

زن و شوهر نگاهى به همدیگر انداختند. در حالى که اشک در چشمان زن جمع شده بود گفت: «نمى‌تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشن و در رو به روشون باز نکنم.» شوهر چیزى نگفت و در را به رویشان گشود، اما این موضوع را پیش خود نگاه داشت.



...

سالها گذشت، خداوند به آنها چهار پسر داد و پنجمین فرزندشان دختر بود. براى تولد این فرزند آخر، پدر بسیار شادى کرد و مهمانى مفصلى داد. بستگان با تعجب از او پرسیدند : «علت این همه شادى چیه؟!»


مرد به سادگى و با افتخار گفت: «چون این همونیه که در رو به روم باز مى‌کنه...»




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آبجی مهربونم ...

وجودت لایک داره ...

بابا بهت افتخار می کنه ...



این هم یه آهنگ تقدیم به مهربونم ...
امیدوارم خوشت بیاد ...

Neil Halstead - Digging Shelters



نظرات 3 + ارسال نظر
Midya دوشنبه 7 فروردین 1396 ساعت 01:25

خیلی خیلی سپاس گذارم داداشی
همچنین

همیشه سرزنده و شاد باشی ...

Midya پنج‌شنبه 3 فروردین 1396 ساعت 01:22

داداشی مثل همیشه عالی بود

ممنون از لطفت آبجی میدیای گلم ...

در ضمن سال نو مبارک ...
امیدوارم امسال لبخند از روی لبت محو نشه, خودت و خونوادت شاد باشی و سلامت,

mina جمعه 20 اسفند 1395 ساعت 13:10

ای جانم ،فدای داداش مهربونم بشم الهی ...
خیلی ازت ممنونم' لطف داری عزیزم .

خدا نکنه, این حرفو نزن ...

الهی که همیشه سرزنده و پایدار باشی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد