اوّلین صبح بعد از عروسى، عروس و داماد جوان با هم توافق کردند که آن روز در خانه را به روى هیچکس باز نکنند.
زن و شوهر (عروس و داماد) نگاهى به همدیگر انداختند، اما چون از قبل توافق کرده بودند، هیچکدام در را باز نکردند.
با عجله راه می رفتم، ...
که محکم به چیزی خوردم! ...
"آدم" بود ...
منتظر بودم پرخاش کند، ...
لبخندی زد و رفت! ...